سفارش تبلیغ
صبا ویژن



چهره های ادبی - نویسنده ی تنها

   

جوزف هلر(Joseph Heller) ، رمان نویس و نمایشنامه نویس آمریکایی در اول ماه مه سال ???? در بروکلین متولد شد وفعالیت ادبی اش را بانوشتن داستان های کوتاه آغاز کرد، با کتاب «چالش ??»(?) نامش بر سر زبان ها افتاد. این رمان که در سال ???? منتشر شد و در سال ???? نیز فیلمی از روی آن ساخته شد، یک اثر اعتراض آمیز است که معمولاً از آن به عنوان طنزی تلخ یاد می کنند. «چالش ??» هول وهراس های جنگ و قدرت جامعه مدرن ، به ویژه نهادهای بوروکراتیک آن را به تمسخر می گیرد وآنها را عامل تخریب روح انسان می داند.
رمان دوم هلر تحت عنوان «اتفاقی افتاد» (????) ، نمایشگر قدرت جهان تجارت پیشه برای در هم شکستن افراد اجتماع است و با بدبینی، تأثیرات ثروت اندوزی را تشریح می کند.
از جمله آثار دیگر وی می توان به «خدا می داند»، «خوب همچون طلا» ، «بوطیقا» و نمایشنامه ای به نام «در بهشت جدید بمباران می شویم» اشاره کرد. جوزف هلر درسال ???? در گذشت.
منتقدان یا کتابخوانان حرفه ای ، وقتی بحث انتخاب مهم ترین رمان های قرن بیستم به میان می آید، معمولاً لیست مشابهی ارائه می دهند که نام آثاری چون اولیس «جیمز جویس»، گتسبی بزرگ «فیتزجرالد» ، ناتور دشت «سلینجر» و صد سال تنهایی «مارکز» در آن به چشم می خورد. اما یک پای ثابت فهرست های این منتقدان وکتابخوانان حرفه ای «چالش ??» است که همواره در میان ?? رمان برتر قرن قرار می گیرد و تنها رمانی است که عبارتی خاص ومنحصر به فرد (Catch22) را وارد زبان انگلیسی کرده است؛ عبارتی که به راه خود می رود وحیاتی مستقل دارد.
جوزف هلر، مدتی کوتاه پس از مراجعت از جنگ (دوم جهانی) ، نگارش رمان «چالش ??» را آغاز کرد .این رمان، داستان تکاپوی یک خلبان آمریکایی برای زنده ماندن وبقا در عرصه جنون آمیز جنگ است. هلر، فرزند مهاجرانی یهودی بود که ازروسیه به آمریکارفته بودند و وی در این کشور بار آمد.در سال ???? در ?? سالگی به خدمت نیروی هوایی آمریکا درآمد و ?? بار هدف های دشمن را در جنوب اروپا بمباران کرد.این نویسنده پس ازجنگ، در همان حال که به عنوان ماشین نویس امور تبلیغاتی به کار مشغول بود، به مدت ? سال روی رمانی کار کرد که حاصل تجربیات اش بود؛ اتفاقاتی که خود از آنها به نام دیوانگی زندگی نظامی یاد می کرد.
رمان که در ابتدا نامش «چالش ??» بود، روایت خلبانی آمریکایی به نام «جوزف یوساریان» است؛ یکی از افراد گروه بمب افکن های آمریکایی که پایگاه شان در جزیره پیانوزا واقع شده است. یوساریان به این یقین رسیده که ارتش می خواهداو را به کشتن دهد و همه افراد پیرامونش ، مشتی آدم دیوانه وبی عقل هستند. داستان، شرح تلاش وی برای خلاص شدن از دست گروه پرواز ومأموریت هایی است که جز خودکشی معنایی دیگر ندارد.
دور و بر یوساریان را شخصیت های غریبی گرفته اند: سرهنگ «شیسکوف»، که فکر وذکرش پیروزی در عملیات نظامی ، آن هم به هر قیمتی ، است؛ سرگرد تازه درجه گرفته، «میجر» (?) ، که در بیشتر اوقات جنگ، خود را از دید افراد زیر دست پنهان می کند؛ و ستوانی سودجو به نام «میلو مایندر بایندر» ، که یک تاجر به معنای اخص کلمه است وتنها هدفش ، پول در آوردن از جنگ است. نویسنده در این کتاب، با استفاده از هجو، طنزی سیاه وتلخ، و منطقی به ظاهر انکار ناپذیر به این بحث دامن می زند که جنگ، دیوانگی است، عملیات نظامی دیوانگی است و حتی خود زندگی مدرن نیز ، قریب به یقین ، دیوانگی است.
حقیقت و داستان
فیلیپ راث، داستان نویس معاصر آمریکایی گفته است: «در همان زمان که نویسندگان آمریکایی در میانه قرن بیستم، بادستی پر در پی درک مسائل و سپس توصیف آنها بودند تا بتوانند درادامه، واقعیت آمریکایی را باور پذیر کنند، جوزف هلر یکی از اولین کسانی بود که ساز مخالف سرداد و راهی برای به چالش کشیدن دیوانگی آشکار دنیای مدرن پیدا کرد».
هلر به کمک تقابل یوساریان با نظام بوروکراسی خود مدار در قلب ماشین نظامی، این بحث را پیش می کشد که فرد همواره باافکار سودجویانه وآرزو برای کسب ثروت و قدرتی کلنجار می رود که جهان را در سیطره خود گرفته است (و نمونه آن دیدگاه کاپیتالیستی و آزمندانه مایندربایندر است) . شایدهم دیوانگی، نوعی واکنش در مقابل این نگرش باشد.
بحران یوساریان با یک کد (رمز) نیروی هوایی تحت عنوان «چالش ??» افزایش می یابد. این کد حاکی از آن است که عملکرد یک ذهن منطقی در مواجهه با خطرات آنی ومرگبار، نوعی روش برای حفظ سلامت شخص است. منظور ازآن، همان گونه که دکتر دانیکا قبل از یک پرواز به یوساریان می گوید، این است: «پروازهای متعدد به قصد مأموریت نظامی، دیوانگی محسوب می شود و کسی که خواهان زنده ماندن است نباید به این کاردست بزند، اما از طرف دیگر، چنان چه یک فرد از سلامت تن و جان برخوردار باشد باید به مأموریت برود. اگر پرواز کند، دیوانه محسوب می شود و همین امر او را محقق می سازد که دست به چنین کاری نزند؛ اما اگر زیر بار پرواز نرود، یک فرد سالم قلمداد می شود که تن به انجام مأموریت نداده است». به عبارت دیگر، تنها واکنش سالم نسبت به جنگ، شناسایی و افشای جنون و دیوانگی آن است. اما یوساریان با این کار، در واقع سلامتی خودرا به اثبات می رساند وبه همین دلیل ناگزیر از پرواز می شود. رمان «چالش ??» در زمان انتشار در سال ???? بانظرات ونقدهای متناقضی روبرو شد. خوانندگان آمریکایی ومنتقدان نیز، به رمان های نویسندگانی نظیر نورمن میلر، ایروین شاو و جیمز جونز درباره جنگ دوم جهانی خو گرفته بودند که آکنده از عزمی راسخ وتصاویری واقعی بودند و در واقع چنین به نظر می رسید که مردم نمی دانند با رمان جوزف هلر و دیدگاه نوین واصیل آن در مورد جنگ چه کنند (هرچند ?ماه بعد با انتشار کتاب در برلین، هیاهویی به پا شد ومیزان استقبال از آن بالا گرفت).
دیدگاه عمومی
اما وقتی حضور آمریکا در جنگ با ویتنام ابعاد تازه ای به خود گرفت، کشفیات هلر در مورد دیوانگی ، چه در جنگ و چه در دنیای نظامی ـ صنعتی روز به روز بیشتر موردتوجه افکار عمومی قرار گرفت و کتاب به صورت حرف دل مردم درآمد. رفته رفته پلاکاردهایی با مضمون «یوساریان هنوز زنده است» درمیان سایر شعارهای ضدجنگ پدیدار شد و نسل تازه ای از آمریکاییان ـ که با اجبار برای شرکت در جنگی بی هدف و درک ناشدنی وریارو شده بودند ـ خود را در وضعیتی مشابه با یوساریان یافتند وعبارت catch22 به سرعت ورد زبان مردم شد.
هلر ، بعدها درباره احساسش چنین گفت: «بخش اعظم احساس مردم را درک می کردم. آنها نوعی حالت پوچ و غیرصادقانه را در بسیاری از رفتارهای رهبران سیاسی و تجاری می دیدند و تشخیص می دادند».
وی با جمع بندی اهدافش از نوشتن کتاب چنین گفته است: در رمان من، همه یکدیگر را متهم به دیوانگی می کنند. بی پرده بگویم ، به نظر من کل جامعه ما دیوانه است و به همین دلیل این سؤال پیش می آید که «در یک جامعه ناسالم ، از دست یک فرد سالم چه کاری برمی آید؟»
گزیده ای از رمان «چالش ??»، نوشته «جوزف هلر»
دونبار دوباره از کله وینگر پرسید: «می دونی یک سال چه قدر طول می کشه؟»
بعد فاصله دو انگشتش را نشان داد و اضافه کرد: «این قدر . یک ثانیه قبل با ریه هایی سالم وسرشار از هوای پاک وارد کالج شدی ولی حالا یک پیرمردی».
کله وینگر با تعجب پرسید: «پیرمرد؟ چی داری می گی؟»
ـ « بله ، پیرمرد»
ـ « من پیر نیستم».
ـ «ببین ، تو هربار که به مأموریت می ری، فقط یه سانت با مرگ فاصله داری. تو این سن و سال ، ازاین پیرترمی خوای باشی . نیم دقیقه پیش بود که وارد دبیرستان شدی.
یک پنجم ثانیه پیش از اون، بچه مدرسه ای کوچکی بودی باتعطیلات تابستانی ??هفته ای، که به نظرت ???هزار سال طول می کشید وبا این همه خیلی زود تموم می شد. به سرعت برق می گذره. با چه کوفتی می خوای جلوی سرعت روزهارو بگیری؟» دونبار به اینجا که رسید، کم و بیش عصبی به نظر می رسید.
کله وینگر با بی میلی و بالحنی ملایم گفته دونبار را تصدیق کرد وگفت: «خوب، شاید هم تو درست بگی. شاید یک زندگی طولانی ، اگه قراره طولانی به نظر بیاد، باید پراز اتفاقات وامور ناخوشایند باشه. ولی ببینم، چه کسی طالب اون نوع زندگیه؟»
دونبار به او گفت: «من».
کله وینگر پرسید: « آخه چرا؟»
ـ «مگه توچیز دیگه ای هم سراغ داری؟»
پی نویس :
(?) معادل چالش ?? برای catch 22 فقط به واسطه این متن انتخاب شده و بی شک معادل های دیگری نیز می توان برای آن درنظر گرفت.
(?) هلر به ظاهر با این ترکیب بازی کرده است چون Major در زبان انگلیسی ، سرگرد معنا می دهد و نام این شخص نیز Major است که وقتی در کنار هم قرار می گیرند به صورت MajorMajor درمی آید.


نویسنده » صدراعباس زاده » ساعت 6:26 عصر روز جمعه 87 فروردین 30

لئونارد بیشاب داستان نویس،ویراستار واستاد دانشگاه است واینک درایالت کانزاس آمریکای شمالی زندگی می کند.وی سال هاپیش برای نخستین بار به اتفاق جیمزفارل کلاس های نویسندگی خلاق رادردانشگاه های کلمبیای آمریکا راه اندازی کرد.به علاوه تاکنون دردانشگاه های نیویورک وکالیفرنیا نیز به تدریس پرداخته ودرکنفرانس های زیادی درباره ی داستان نویسی سخنرانی کرده است.بیشاپ علاوه بر انتشار آثار مختلفی درمجلات اسکواثر،نیشن ونی یوورلدرایتینگ،چندین رمان پرفروش ازجمله خدای ابدی وازلی-کشمکش باتقدیرمنتشر کرده است.



نویسنده » صدراعباس زاده » ساعت 3:40 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 11